قرار بود شب صحبت کنیم نیومد
دوبار زنگ زدم اولیش دوساعت و نیم پیش بود ک جواب نداد دومیشم الان که رد تماس شد
خیلیی حالمم بده وقتی نیست و ازش خبر ندارم حمله عصبی بهم دست میده نفس تنگیو تپش قلب پوست لبمو شدیدد میکنم و حس خفگی میکنم
نمیخوام اذیت شه ولی واقعا نیاز دارم ازش با خبر شم فکر میکنه بخاطر بیکار بودنه و سرتو گرم کن ولی بخدا اینطوری نیست من حین هرر کاری مشغول و درگیرش میشه.
دارم دیوونه میشم جواب نمیده
گنگ حرف زدی اصن کیه چیکارته رابطتون در چ حده قهرین قهر نیستین دعوا کردین نکردین دوست داره نداره هیچی مشخص نیس
اینطوری از دستش میدی ،حس زندانبان میدی بهش اونم کلافه میشه ،ترکت میکنه
نگران نباش بدون اونم زندگی میچرخه برات انقدر وابسه نباش
اونم برات وقت ميزاره؟
نگرانت ميشه؟
منم اينجوري بودم
ي بحثي بينمون پيش ميومد ب قدر حالم بد ميشد
ك حق و حقوق و لياقتمو يادم رفته بود تا همين الان شرايط ي رابطه خوب رو نميدونم
تا ك ي حركتي زد كامل متوحه شدم من لياقتم اين رفتارا نيست لياقت اينو دارم باهام درست رفتارشه
لياقت اينو دارم برام وقت گذاشته بشه
و الان اصلا حاضر نيستم تكرارش كنم
