تو خونمون هرکاری میکنم مامانم کل زندگیمو گزارش میده به فامیل
درباره هرچی حرف میزنم یا دردل میکنم میبینم فرداش زنگ زده به طرف گفته
واقعا چرا
قصابی سرکوچه هم میدونه من تو خونه چیکار میکنم کارمیکنم یا نه درس میخونم یا نه هرچقدرم باهاش حرف میزنم اصلا گوش نمیده بیشتر لج میکنه باهام چیکار کنم چی بگم بهش خدایا مثل بچه های ۵ ساله اس بخدا انگار نه انگار که ۵۲ سالشه درمانده ام درمانده
وای امان از دهن لقی منم گاهی چیزایی میگم یهو دختر ۷ سالم اروم میزنه پهلوم که ادامه نده به خدا دست خودم نیست
اخه ینی چی به خدا نمیتونم ی ذره باهاش درد دل کنم یا ی کاری کنم بقیه نفهمن
ینی واقعا حرف دیگه نداره جز گزارش دادن کارای من حالا فرقی براش نداره طرف غریبه اس یا فامیل تا اسمم میاد دونه دونه شروع میکنه میگه 🤦♀️🤦♀️🤦♀️
باهاش درددل نکن. اگر گفتی و نمیفهمه. باهاش دردل نکن. متاسفانه پدرو مادرها هم گیر و گور دارن
من از وقتی ازدواج کردم فهمیدم چقدررر دنیای خانوما دهن لقه...هیچچچی رو نگه نمی دارن هیچچچی...تو خانواده خودمون همه رازدار بودن منم خوش خیال فکر می کردم همه همین طورن...
مسخره عام و خاص میشم به خاطر این مامانم
من میگم سرکار میرم مادرم میگه نمیره حالا ی ساعت توضیح میده علت نرفتن سرکارمو که درس میخونه بعد به این ملت باید بفهمونم درسی که دارم میخونم خیلی سخته خیلی واسه قبولی بعد هرکسی هم میبینه به مسخره میگه عنوز قبول نشدی وکیل نشدی چی شد پس
دیگه دلم میخواد ی چسب بگیرم کل دهن مامانمو باهاش ببندم خب بابا حرف دیگه بزن امار منو به کسی نده تا دیقه به دیقه من به کل ایران گزارش میده
