مادر شوهرم اینا همیشه وقتی شوهرم شیفته مهمونی میدن همه بچه هاش هستن جز شوهر من(تو ی ساختمونیم) ..منم دوست ندارم چون به شوهرم احترام نمیذارن قبلا بهشون گفتم شوهرم نباشه نمیام .حالا باز امشب شام دعوت کردن باز شوهر من شیفته یعنی باز باید تنها برم شما جای من بودید میرفتید ؟خواهرانه بگید ممنون
واقعا؟ از چند سالگی دیگه به حرفت گوش میکرد و نمیرفت؟
دیگه الان کلاس ۹ ام هست
درس داره کلاس داره خیلی وقت نداره
اون رفتن بی مورد های بی دلیل مال تا ۵ سالگی هست.بزرگتر شد وقتی بچه های عمش می امدن میرفت منم روم نمیشد با پسرم برم خونه اشون دلم شور میزد .با دختر همش بازی میکرد یک جور دلم شور میزد با پسر عمش که ۵سال بزرگتر بود بک جور دلم شور میزد با ابنکه چیزبعدی نمیدیدم از بچه هاشون.ولی الان احساس میکنم از سر وظیفه چند فقط یکبار باباش میره .ولی باباش هرروز میره
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نه زشت نیست ،زشت اینه که بدون همسرت بری مهمونی که اصلا واسه میزبان مهم نبودین.
ازونجایی که درمورد هر موضوعی نظر نمیدم ؛ پس اگه نظرمو یه جا گفتم که مخالفش بودی لطفا ریپلای نکن نمیخوام متقاعدم کنی،چون نظرم طبق تجربه خودمه😊••••••• امروز دوم شهریور۱۴۰۲با خودم عهد میبیندم که بجز راهنمایی و مشاوره در حد درک و فهم خودم از موضوع بحث؛ در هیچ تاپیکی پست نگذارم و البته بجز موارد فان ؛؛ و هیچوقت در تاپیک های تعریف از خانواده اعم از پدر،مادر،خواهر،برادر،همسر و فرزند شرکت نکنم ،چون هروقت شرکت کردم بعدش کلی انرژی منفی روانه زندگی خودم و اون افراد شد!!! •••••••••روابط دوستانه یا عاشقانه تو باید عامل کاهش استرست باشن نه بیشتر شدنش،باید منبعی برای آروم شدن تو، پیشرفت خوشحالی و آسون تر شدن مسیر زندگیت باشن، اونا باید باشن تا از زندگیت لذت بیشتری ببری و حالت خوب باشه کنارشون نه برعکسش،زندگی خودش به اندازه کافی سخت هست•••••••••