آقا دیشب ما خواب دیدیم ازدواج کردیم
بعد بچه یک از فامیلامون هم میخواست بیاد دنیا رفتیم با شوهرم بابام برا اون لباس بخریم بعدش من حالم بد شد هی حس میکردم حامله ام بی بی چکم مثبت بود شوهر رف بزور گف زنمحاملس تروخدا زود نوبت بدید بهش رفتم با شوهرم دکتر بعد گفتم دکتر من شک دارم حامله ام میشه آزمایش خون بنویسین بعد یهو اون یارو شوهرم بود گف من گفتم به دکتر حامله ای بعدش الکی گوشیش گذاشت در گوشش رف من اونجا تنها گذاشت هر چی دنبالش می گشتم نبود یک پله عجیب غریب بود من میخواستم بیام پایین دیدم ارتفاع زیادی دار یک مرده من کشوند بالا گف اینجا ارتفاع پله هست کجا میری بعد رفتم تو پارک نشستم تا صبح خوابیدم دیدم شکمم بالا امده است بعد معلمم با بچها داره میاد مدرسه گریه کردم من نخوندم برا امتحان میگف تو دختر درسخونی بودی چرا حامله ای فلان بعد شوهرم آمد آشتی کنیم از خواب پریدم شوهرمم. نمیشناختم کی بود 😂😂🤣