بچها دیشب ب مناسبت رپز دختر بابام زنگ زد تبریک گفت اینا ی مبلغی برام پول زد چون شماره کارت منو گم کرده بود زد ب کارت شوهرممم شوهرمم هم ی مبلغی گذاشت روش گفت اینم کادوی من
برام جابجا مرد منم ی تعارف کردم گفتم میخوای فردا شب بریم شام بیرون مهمون من اینم ن کذاشت ن برداشت گفت بریم
منم سعی کردم با خنده اینا تموم کنم امروز از سر کار اومد کفت خب امشب پس شام میخوایم بریم بیرون حالا کجا میخوایم بریم😕
دیگه دلم طاقت نداد بش گفتم حالا من ی تعارف کردم تو باید منو ببری نه اینکع من مهمونت کنم خیلی راحت گفت خب خودت کفتی
چند دقیقه گذاشت دیگه جیزی نگفتم اومد از اتاق بیرون گفت خب کجا نیبری منو بحث پولش نیستا یکم ی جوری شدم احساس خوبی نگرفتم از کار رفتارش