روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
در فراموشی فرو میرم و اندیشهی او، آخرین نیایشِ من است.اگر مرگم فرا رسید و یکدیگر را ندیدیم؛ فراموش نکن که من دیدار تو را بسیار آرزو کردم...هیچ اندوهی تمام نمیشود، اما همه چیز میگذرد.حامی حیوانات🌱دختر آریایی🌛از نسل کوروش👑 اوست کوروش، پسر بهشت در اوستا، سیروس در تورات و سایروس در انجیل گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک