2777
2789
عنوان

کینه شتری من

63 بازدید | 12 پست

سلام دوستان، به کمکتون نیاز دارم




 چند وقت پیش کسی بهم بدی کرد و شدیداً دلمو سوزوند، طوریکه تا یک هفته شدیداً افسرده شده بودم، نه خواب داشتم نه خوراک و مدام تپش قلب داشتم،فقط خدا می‌دونه که چی کشیدم، اولین بار بود که تو عمرم انقدر شدید و عمیق کسی ناراحتم کرده بود، ، حالا از نظر اون شخص همه چی تموم شده و عادیه، ولی من هر وقت میبینمش یاد بدیش می افتم و کینه اش از دلم بیرون نمیره، ، دلم باهاش صاف نمیشه فکر کنم تا آخر عمر ،چیکار کنم که این حس بد تموم بشه و بتونم ببخشمش و دیگه تو فکر انتقام نباشم؟ هنوز دو سال گذشته سر اون قضیه خیلی ناراحتم و من و با اون اصلا حرف نزدیم هرچند بعضی ها همدیگر را. میبینیم اما من بهش محل سگ نمیذارم و میخام فراموشش کنم تا دیگه اذیت نشم

مثل من ! 

نسبتش چیه ؟ زنه یا مرد ؟

من با جاریم مشکل داشتم خیلی اذیت شده بودم باهاش .

سالها طول کشید ، روانشناس رفتم ، آخرش بهش پیام دادم و هرکاری باهام کرده بود رو گفتم ....و دق دلی م رو خالی کردم 

ولی درنهایت ایشون با من رفتارش عوض شد و بهتر شد و من هم با تکنیک روانشناسی و درس دینی و اینا و عوض شدن شرایطم بالاخره ، فراموشش کردم . الآنم بعضی وقتها میاد سراغم این افکار که باهام و با بچه م چها کرده بود ولی زود افکار جایگزین میارم 

در كمال تعجب ميبينم ، تماااام نگرانيهايم بيخود بود !!!!!!!سالهاااارا در حسرت ، روزهاااا را در نگراني گذراندم  در حاليكه ميتوانستم دوست بدارم و لذت ببرم  

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

مثل من ! نسبتش چیه ؟ زنه یا مرد ؟من با جاریم مشکل داشتم خیلی اذیت شده بودم باهاش .سالها طول کشید ، ر ...

نسبتش نزدیکی باهام نداره و زن بود

هر چند یکبار داخل خیابون میبینمش و حالم بد میشه

ببین چه فکری میاد سراغت . میگی تو رو سوزونده ، ببین چه طرحواره ای داری که ایشون تونسته شما رو بسوزونه ...احتمالا تله ای در خودت وجود داره ...اونو پیدا کن ...چه حسی بهت میداد که تا این اندازه آتیش گرفتی ؟ مثلا من حس خودکم بینی پیدا میکردم ...حس تنهایی م بیشتر میشد . احساس طرد شدگی میکردم شما چی؟

در كمال تعجب ميبينم ، تماااام نگرانيهايم بيخود بود !!!!!!!سالهاااارا در حسرت ، روزهاااا را در نگراني گذراندم  در حاليكه ميتوانستم دوست بدارم و لذت ببرم  
نسبتش نزدیکی باهام نداره و زن بودهر چند یکبار داخل خیابون میبینمش و حالم بد میشه

همین! ببین چه حالی پیدا می‌کنی ؟ ازش چه حسی میگیری ؟. اینو بهم بگو تا بهت بگم 

در كمال تعجب ميبينم ، تماااام نگرانيهايم بيخود بود !!!!!!!سالهاااارا در حسرت ، روزهاااا را در نگراني گذراندم  در حاليكه ميتوانستم دوست بدارم و لذت ببرم  
ببین چه فکری میاد سراغت . میگی تو رو سوزونده ، ببین چه طرحواره ای داری که ایشون تونسته شما رو بسوزون ...

منم حس ترس حس کمبود اعتماد به نفس حس خشم پیدا میکنم میبینمش

منم حس ترس حس کمبود اعتماد به نفس حس خشم پیدا میکنم میبینمش

اها ! 

اتفاقا میخواستم بگم حس ترس ! 

که گفتم شاید این حس فقط در من بوده ....

پس ببین عزیزم ....اگه میخوایی فکر انتقام نمونه تو ذهنت و به بخشش و پذیرش برسی ...بدون این نشونه ست برای شما که شما تو این زمینه ضعف داری و باید برطرفش کنی ....عزت نفس ، اعتماد بنفس ت رو با تکنیک ببر بالا ....و خشم ت رو از راه درست تخلیه کن ...براش نامه بنویس . باهاش حرف بزن ...هر چی که رودر رو نمیتونی بگی ، تو کاغذ بهش بگو یا تایپ کن و فکر کن تصمیم داری حتما براش بفرستی . هر چی دلت میخواد حتی فحش بده ....اما نفرست ....فقط تصور کن حقیقتا میخوای براش بفرستی ...این برای خالی شدنت هست وگرنه حقیقتا باید عزت نفس ت رو ببری بالا ، تقویتش کنی ....

و اینقدر تو زندگیت بزرگش نکن که تونسته باشه روت تاثیر بزاره و ازش بترسی ....ما به دیگران بها می‌دیم که میتونن رو ما تاثیر بزارن . یا خودمون رو کمتر از اونا میبینیم یا اونا رو خیلی مهم میدونیم که اجازه می‌دیم احساسات ما را دسخوش قرار بدن 

در كمال تعجب ميبينم ، تماااام نگرانيهايم بيخود بود !!!!!!!سالهاااارا در حسرت ، روزهاااا را در نگراني گذراندم  در حاليكه ميتوانستم دوست بدارم و لذت ببرم  

دارم میرم به غذا سر میزنم و میام ....


من الان با همین جاری میام و میرم و خوش و بش میکنم ....


ولی دیگه اجازه نمیدم منو رو دستش بگردونه .حواسم به خودم هست . برای خودم حریم قایلم ...زیاد قاطی نمیشم باهاش ....

اینا همیشه جلوتر از ماان ....ما ساده ایم ولی باید یاد بگیریم برای خودمون خط قرمز داشته باشیم و اجازه ندیم هر کسی تا هر اندازه ای بهمون نزدیک بشه . از اول تقصیر خودمونه ....آدما رو بزرگ میکنیم و ازشون حساب می‌بریم ...ولی همه ی اینا تجربه و درس عبرت میشه برای آینده ....پس خودت رو ببخش که زیادی بهش نزدیک شدی یا اجازه دادی نزدیکت بشه و بهت آسیب بزنه ....و از در مهربونی با خودت وارد شو ....خودت رو که ببخشی ، دیگری رو هم میتونی ببخشی ....

در كمال تعجب ميبينم ، تماااام نگرانيهايم بيخود بود !!!!!!!سالهاااارا در حسرت ، روزهاااا را در نگراني گذراندم  در حاليكه ميتوانستم دوست بدارم و لذت ببرم  
دارم میرم به غذا سر میزنم و میام ....من الان با همین جاری میام و میرم و خوش و بش میکنم ....ولی دیگه ...

ممنون خیلی کامل بود میرم برایش نامه بنویسم بعد نامه را پاره کنم یا اتیش بزنم

من هر راهی که بگین برای آروم کردن دلم انجام دادم
دکتر ، قرص ، بیمارستان ، تیمارستان ، روانشناس ، روانپزشک
آخرش به این رسیدم که فقط باید بسپاری و واگذار کننی به خداوند همین و بس

ممنون خیلی کامل بود میرم برایش نامه بنویسم بعد نامه را پاره کنم یا اتیش بزنم

نه پاره کن نه بسوزون ....بعد یه مدت دوباره سر بزن به اون نامه و بخونش ....ببین چه حسی داری ؟ ببین همین حسی که امروز این نامه رو با اون حس نوشتی ، و این جملات و کلمات رو از عمق قلبت نوشتی ، ببین اون موقع هم این کلمات همین بار رو برات داره ؟ ببین باز هم همین حس امروز درونت بوجود میاد با خوندن اون جملات ؟ منظورم اینه ببین اون حس برات زنده میشه ؟ 

به نتیجه جالبی می‌رسی 

در كمال تعجب ميبينم ، تماااام نگرانيهايم بيخود بود !!!!!!!سالهاااارا در حسرت ، روزهاااا را در نگراني گذراندم  در حاليكه ميتوانستم دوست بدارم و لذت ببرم  
من هر راهی که بگین برای آروم کردن دلم انجام دادمدکتر ، قرص ، بیمارستان ، تیمارستان ، روانشناس ، روان ...

اخ که دوست داشتم منو ببرن یه جایی ، تمام ذهنم رو پاک کنن و هیچ خاطره ای از اون آدم برام نزارن ....چقدر ضربه زد بهم . یا شایدم ضعف خودم بود که ضربه خوردم ازش ....واقعا هم همین بود ....احساس میکردم بهم تجاوز شده .احساس میکردم در اوج ضعف دستامو گرفته و اومده رو سینه م و منو زمین زده و نتونستم از خودم دفاع کنم ...احساس میکردم با یه آدم بی چشم و رو طرف شدم و هر کاری کردم جلودارش نبودم ....روزهای سختی بود . نذر نیاز دعا خدا خدا میکردم از ذهنم پاک بشه ولی نمیشد .خیلی با زندگیم عجین شده بود 😔😞🥺 خدا رو صد مرتبه شکر الان اثری ازش در زندگیم نیست ....واقعیت بعد از اون دیگه از در بی‌تفاوتی باهاش در اومدم چون میخواستم انتقام هم بگیرم زرنگ تر از من بود از من ضربه بخوره ..‌‌.بی تفاوتی خودش انتقامه ولی ما نمی‌دونیم ....به نظر من اینکه خود را ببخشیم و به آرامش برسیم ،کاری می‌کنه که هیچ انتقامی نمیکنه ...خودت رو جای اون بزار ، اگه ببینه دیگه برات مهم نیستش ، بیشترین درد رو می‌کشه 

در كمال تعجب ميبينم ، تماااام نگرانيهايم بيخود بود !!!!!!!سالهاااارا در حسرت ، روزهاااا را در نگراني گذراندم  در حاليكه ميتوانستم دوست بدارم و لذت ببرم  
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792