مجرده محترمه خیلی آقاست نمازخونه خیلی دوست دارم این خصوصیاتشو به دلم بدجور نشسته و احساس میکنم اون هم ازم خوشش میاد اما همش سعی میکنه فاصله بذاره و یوبس رفتار کنه و رئیس بازی در بیاره برای کنترل اوضاع
صبحها جای دیگه مشغول به کاره
یعالمه دعای نادعلی خوندم یاودود استغفار یعنی اگه سنگ بود نرم شده بود
وضعیت مالیش و بازار هم که خوابیده بیشتر خشک شده
یکی دوبار از سرکارش اومد عجله ای نشست کمی توضیحات داد و رفت
من مطمئنم که دلش باهامه اما اینکه چطور مقاومتشو از بین ببرم که مهربون شه و بیاد اعتراف کنه چکار کنم
۳ماهه که توی مغازه اش کار میکنم و این رو هم بگم از لحاظ قیافه و این چیزا من بهترم