دفترت را ببند ای شاعر، شعرهایت شبیه قبلاً نیست
حالت مبهمی است در شعرت، واژهها واژههای روشن نیست
در فضایی که عاشقی جاری است، مینویسی سکوت شیرین است
مینویسی ترانههایی که، هیچ حرفش ز عشق گفتن نیست
کولهات را نبستی و گفتی، راه سخت است و مرد میخواهد
مطمئنی که تو خودت هستی، حرفها حرفهای یک زن نیست
پشت کردی به خاطراتی که، بین من با تو مثل یک پل بود
در تو میگردم و هزار افسوس، در تو دیگر نشانی از من نیست
کاش میشد که هر چه دیوار است، از غزلهای ناب خط بخورد
تا زمانی که باشد این واژه، جای گفتن ز نور و روزن نیست
پشت تو گرمِ این "غزلبانو" است، اعتبار ترانه ات از اوست
کوله ات را بگیر و راهی شو، در سفر فرصت نشستن نیست
غزلبانو#