2777
2789
عنوان

مادر

65 بازدید | 0 پست

مادرم اِلزایمر شدید داره راه نمیره حرف نمیزنه حتی نگاهش بیمعنیه ۵ ساله منوبرادرم نوبتی ازش نگهداری میکنیم چند ماه پیش موقعه حمامش چندین بار به خدا شکایت کردم به خدا که خسته شدم یه جریانی پیش اومد دادا شم دیگه نزاشت من نگهداریش کنم البته از شکایت من به خدا خبر نداشت انگار خداگفت باشه خسته شدی دیگه نمیخواد نگهداریش کنی بعدش پشیمون شدم گفتم خدایا توفیق خدمت به مادر به من برگردون حالا دوبا ره پبشمه باهمون نگاه سرد وجسم ناتوان ولی من وجدانم راحته اگه از پدر یا مادر مریضتون نگهداری میکنید صبور باشید  

من خدا رومیبینم به شکل نور درمحیطی نیمه روشن پراز عطر گل با نورهای کوچک معلق درهوا با چشمه کوچک زلال صدای اهنگ صبح درمادرید گوش رو نوازش میکنه ومن درآغوش خداوندم دوستم داره بدون که به من نیازی داشته باشه.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز