به نظرم کسایی که دختر دارن باید برای دتتراشون خیلی ارزش قائل باشن
ولی متاسفانه پدر من همیشه توجمع ضایعم میکرد
غیبتمو میکرد
پشت سرم بد میگفت
برای ازدواج از هرکی خوشم میومد نمیذاشت
برام لباس نمیخرید
پول تو جیبی خیلی کم میداد بهم
همیشه تو دانشگاه سرشکسته بودم چون نه لباس درستی داشتم و نه پولی
اعتماد به نفس نداشتم که برم سرکار
تا بالاخره یکی از هم دانشگاهیام برام کار پیدا کرد و من رفتم سرکار
یه مقداری پول جمع کرده بودم
توی این اتفاقات از یه پسری خوشم اومد و چون اهل دوستی نبودم اومد خواستگاری
متاسفانه هیچی نداشت
ولی برای من خودش مهم بود
دوسال ما نامزد بودیم تا اینکه قرار عقدو گذاشتن
و من فهمیدم پدرومادرش رفته بودن دعا آورده بودن که مارو از هم سرد کردن....
خیلی ناراحت شدم
دنیا روی سرم خراب شد
دقیقا یه هفته بعدش شوهرم اومد خواستگاریم
با وجود این اتفاق دیگه دلیلی نمونده بود که با نامزدم باشمو بهم نزنم
مجبور شدم بگم بله
و این بله گفتن شروع تمام اتفاقای بد زندگیم شد...