anida_banoo مدیر استارتر عضویت: 1403/04/06 تعداد پست: 12760 عنوان کی موش گرفته 45 بازدید | 5 پست توی خوته موش دیدم. چسب ریختم روی مقوا دیشب گرفته بودتش داشت تقلا میکرد صبح ک پاشدم بردارم بندازمش دیدم مقوا رو تا وسط خونه کشونده و فرار کرده . حالا چجوری باز بگیرمش محاله اینبار باز رو چسب بره.باز دو تا مقوا چسب ریختم زیر مبل گذاشتم چه کنم 1404/01/21 | 18:05 1 نفر لایک کرده اند ... گزارش تاپیک نامناسب
roze2522 عضویت: 1403/03/21 تعداد پست: 10053 چ خیره 😂😐 ♥️در کلاس درس خدا :اونی ک ناشکری میکنه :ردمیشه،اونی ک ناله میکنه :تجدید میشه،اونی ک صبر میکنه:قبول میشه،اونی ک شکر میکنه:شاگرد ممتاز میشه.♥️خدایا شکرت ♥️
سدات عضویت: 1403/05/30 تعداد پست: 3004 طعمه بزار یه تیکه نون تازه که بو داشته باشهیا پنیر یا سبزیجاتبزار دقیقااا وسط چسبمیاد رو چسب اگر شکست بخورید ممکن است ناامید شوید، اما اگر تلاش نکنید قطعا شکست میخورید.😏
anida_banoo مدیر استارتر عضویت: 1403/04/06 تعداد پست: 12760 طعمه بزار یه تیکه نون تازه که بو داشته باشهیا پنیر یا سبزیجاتبزار دقیقااا وسط چسبمیاد رو چسب پنیر خامه دارم بزارم خوبه؟ کجای خونه بزارم بنظرتون؟
سدات عضویت: 1403/05/30 تعداد پست: 3004 پنیر خامه دارم بزارم خوبه؟ کجای خونه بزارم بنظرتون؟ چیزایی که دوست دارن بخاطرش هرکاری میکننبزار زیر میزی جایی که زیاد تو رفت و امد نباشه تو کارخونه همسرم یکی از سولهها تو یه روز به همین روش ۱۸ تا موش گرفتیم😂😂 اگر شکست بخورید ممکن است ناامید شوید، اما اگر تلاش نکنید قطعا شکست میخورید.😏
nastaram عضویت: 1398/12/24 تعداد پست: 48778 من همسرم دستکش دست کرد گرفتش🥴🥴🥴ولی خب همون دیشب باید مینداختیش دیگهبهش فرصت دادی فرار کنه.اگه میخوای طعمه بذاری دستکش دستت کن بوی دستتو نگیره آزادی بیان و آزادی قلم می تواند توسط یک قدرت بزرگتر از ما گرفته شود، اما آزادی اندیشه هرگز !📚🌱❤️🩹. دزدی مرتبا به دهكده ای ميزد، ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ، ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ. ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩ ﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩﻥ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ.ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ:ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ. ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ، ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ....