صبح ساعت 9اینا میشد که تو خواب دیدم شوهر دختر خاله شوهرم که دوساله فوت کرده ومن زیادی هم ندیده بودمش ورفت و اومد نداشتیم تو خونه مامان من دعوت بودن از سرسفره بلند شد وامد پیش من تو اشپزخونه گفت بیا بریم منم گفتم کجا لبخندزدو رفت نشست سرسفره بعدبهم گفت سوپ شور هست گفتم نه بابا رفتم که ببینم واقعا شوره غذارو مزه نکردم بعد دیدم یه جای سرسبز که سوار اسب هست هستیم گفتم اینجا چقد رویایی هست که با صدای گریه بچم ازخواب بیدارشدم کسی میدونه چیع تعبییرش توروخدا