یکی از خوش شانسی هام جدا شدن از خونه مادرشوهرم بود خیلی عجیب بود شوهر من به شدت وابستس حتی همین حالا بعد از ده سال روزی چند بار با خانوادش حرف میزنه
مادرشوهرم وقتی شوهرم میرفت سر کار هی میومد میگفت به شوهرت بگو باید خرجی ما رو بده باید پول هاش رو بده من براتون پس انداز کنم و....دائم بهم تیکه مینداخت دیگه از دستش رد داده بودم هرچی به شوهرم میگفتم باور نمیکرد صدای مامانش رو ضبط کردم بهش نشون دادم روز بعدش اومد گفت خونه دیدم چندتا کوچه اونطرف تر اگه موافقی از اینجا بریم
از سرزنش دوست تا مضحکه دشمن /تاوان تو را میدهم هر روز/ آرزوهام همیشه آرزو موندن