بچه ها ما اطرافمون یک پسر سیزده ساله شبا پیش مادربزرگش میخوابیده ک تنها نباشه مادر بزرگه
یک شب ب مادر بزرگش میگه یک چیزی بگم دعوام نمیکنی اونم گفته ن
گفته میزاری بیام سی نه هاتو بخورم
مادر بزرگه میخواسته طبیعی جلوه بده ک انگار من منظورتو نگرفتم
گفته ن مادر بدم میاد
بعدم شیر ک نداره بیا بهت پول بدم برو شیر بخر
وقتی ما فهمیدیم ترکیده بودیم از مدیریت بحران مادر بزرگ😂😂😂🤦