عزیزم من نکوبیدمت
دارم از دید یه دختر شونزده ساله که آسیب دیده میگم
درسته خیر و صلاحش رو میخوای ، ولی به شونزده سالگی خودت فکر کن
اون زمان چی میخواستی ؟
این که همه چی به کامت باشه ، مورد توجه همه باشی ، همه عاشقت باشن
همه بهت عشق بدن و دوستت داشته باشن
بعد دختری که پدر و مادرش از هم جدا شدن ، احتمالا قبلش هم کلی والدینش با هم درگیری داشتن و این دختر شاهد درگیریهای والدینش بوده
به اندازه کافی بهش توجه نشده و گاهی حس کرده طرد شده
بعد مادرش ازدواج کرد ، پدرش ازدواج کرد ، یعنی ذره ای امید که برای دوباره جمع شدنشون کنار هم داشته از بین رفته
بعد یک دفعه پدرش ازدواج میکنه و یه خانم و یه دختر کوچولو میان توی زندگیشون
درسته کلی بهش محبت میکنی ، ولی خوب توجه پدرش یه مقدار ازش کم میشه
بعد رفتار شما رو با دخترت میبینه ، مقایسه میکنه با رفتار مادر خودش
فکر میکنی یه دختر بچه توی سن بلوغ و اوج بحران چقدر توان و تحمل داره ؟