خانم هم اتاقیم اونقدر با ولع غدا میخورد که من با حسرت نگاش میکردم.یادم رفته بود که چند ماهی بود یک شکم سیر غدا نخوردم اونقدر که به این فک میکردم که استفراغم پیش نیاد یا دردام شروع نشه غذاخوردنو یادم میرفت .
گاهی وقتها گریه میکردم و با صدای بلند از خدا میخواستم که بچم حفظ بشه اون خانمه هم که تا حدودی در جریان من قرار گرفته بود پا به پای من اشک میریخت و واسم دعا میکرد
.دوروز بعد بستری که هر روز ازمایش های معدی وکبدی ازم میگرفتن وداشتن مقدمات عمل رو آماده میکردن.
و سونوگرافی هم دیگه قادر به زدن سایز فیبروم نبود و حداکثر سایزی که برام زد ۳۵ سانت بود و رادیولوژیست گفت که فیبرومت بزرگتر از اینه .باید بگم که فیبرومهای ۴ تا ۵ سانتی رو برمیدارن حالا فک کنید من باردار با فیبروم بیشتر از ۳۵ سانت.
.طبق نطریه کمیسیون پزشکی قبل عمل لازم بود جهت میزان چسبندگی فیبروم به رحم mri شوم.
تو Mri مشخص شد که فیبرومم پایه داره ومیتونن از پایه قطعش کنن.دکترم برای اینکه منو راضی به عمل کنه Mriبهم نشون دادکه کاملا واصح بود که فیبروم به سر بچم و معدم فشار وارد کرده بود .من حتی دستها و انگشتای کو چولوشو تو عکس mri دیدم و بی اختیار گریه میکردم.پزشک بیمارستان خصوصیم با من تماس گرفتو گفت که مقاومت نکنم و بزارم به عهده خانم دکتر.
بماند که من شده بودم کیس کمیاب دانشجواهای پزشکی و پرستاری ومامایی که توسط مربیهاشون به سراغم میامدند و هر کدوم میخواستند زودتر از من شرح حال بگیرند ومن با نفسهای شماره شماره سوالاتشونو جواب میدادم...
در این مدت بستری هم هر روز توسط متخصصین داخلی و زنان ویزیت میشدم و باز داروهای جدید وازمایش...
.