من مادر شوهرم فوت شده چند وقته ،هنوز چهلمش نشده یعنی چند روز دیگست ،تا قبلش ک شبانه روز میومدیم اینجا غذا درست کردن و پرستاری کردن ،خودم از فشار روانی بیشتر مریض شدم و پانیک میشم ،اینا ب کنار ک نمیفهمن و هیچیو درک نمیکنن ک آدم تحمل و ظرفیتی داره ،الان ک فوت شده دوروزه رفتم خونه خودم و برگشتم اونم چون روزه ام واقعا خودمم زندگی دارم چرا اینجا انقدر بی فکر هستن،دیشب ک برگشتم پدرشوهربا قیافه حق ب جانب میگه خوش گذشته رفتی 🤦♀️🤦♀️
یا میگه کجا در رفتی 😐😐
منم گفتم دو روزه رفتم خونمون ها
بعد گفت خوش گذشت بهت گفتم اره همش معده درد داشتم
دیگه بحث تموم شد
انقدر ازدیشب تا الان حرص خوردم از دستش
جاری من ک قبلا بخاطر دو تا النگو ابرو براشون نذاشته بود الان چون بخاطر عذاب وجدانش میاد اینجا ،فکر میکنن اون دلسوزشونه
خدا میدونه فقط خدا میدونه من چقدر بهشون احترام میذاشتم و اون چه بی چاک و دهنی بود
باورتون نمیشه اگ بگم تو ساحتمون داد میزد چیا میگفت به مادرشوهر و پدرشوهرم
مادرشوهر پدر شوهر ساده ی منم فکر میکنن هرکسی ک ی غذا براشون بیاره دلسوزه
انقدر ناراحتم از این قدر نشناسی
همون پریشب با زبون روزه وایسادم برای هشت نفر زرشک پلو با مرغ گذاشتم سالاد آماده کردم
اینم جواب آدم میشه
شوهرم همه ی اینارو میبینه حرص میخوره
فعلا تو این شرایط نمیشه چیزی گفت