الان موقع اذان و افطار یادم سال ها پیش این لحظه ها یکی از دلخوشی هام بود الآنم که عید به جای خودش ولی من هیچ دلخوشی ندارم امروز به این فکر میکردم که از آخرین باری که اتفاق خوبی برام افتاده یا خودم برا یه اتفاق خوب آماده کردم کیبود ؟دلم یه دل خوشی یه اتفاق شاد غیرمنتظره میخواد که مزه شیرینش سالها به یادم بمونه مثل اولین بوسه یار مثل اولین بغل نوزادم مثل بوی نو خونه جدید...یه جوری دلتنگم که نمیدونم دلتنگ چی هستم
نمیدونم چه مرگمه اما به شدت دلم میخواد یکی باشه عمیقأ فقط به من توجه کنه منو دوست داشته باشه تا من دلم گرم زندگی بشه .ولی به نزدیک ترین آدم زندگیم نمیتونم دردم بگم