2777
2789
عنوان

شب اول 18 سالگی چقد غمگین بود🥲

| مشاهده متن کامل بحث + 217 بازدید | 21 پست
نه بابا اون اینقدر احترام داره منو خرم حساب نمیکنن

ای کاش جا بیفته که هر کسی تو زندگیش حق انتخاب داره .


و خداوند هرگز تو را رها نکرده است ....🤍چرخ گردون چه بگردد چه نگردد تو بخند 😊

مثل منی امروز سرکوفت میزنه بابام بریم ۳ ساعت روستامون من میگم ن شما برید هی زیر لبش بد و بیراه میگه 

مامانم بدتر آتیش میریزه روی هیزم میگه بریم قشم نمیای به من میگه بریم شیراز من میگم نننننهه داداش نکبت من بخاطرش سال پیش از جاشون تکون نخوردن حالا به من رسید آسمون تپید دلم گرفته یه پانسیون هم نفرستادنم دوستام همه رفتن خیلی رومخن هم دوستام هم خانواده

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

امیدوارم خیلی زود متوجه بشی که بعضی آدما حتی افراد ثروتمند، دانشمندا و موسیقی دان ها و خلاصه همرو مسخره میکنن. 

پس برات مهم نباشه که چقدر شکر میخورن. 

چرا تمام تمرکزت رو نمیذاری روی شاد بودن و خس خوب برای خودت و لذت بردن از زندگی؟! 

حتما باید رفت مسافران که شاد بود؟! 

اگه آدمی واقعا نیاز داشته باشه که شاد باشه و سالم زندگی کنه و راه های معمولی براش بسته باشن، میکرده و یه راه دیگه پیدا میکنه و یا حتی یه راه میسازه. 

من همسن شما بودم نمیتونستم به خاطر شرایط زندگی برم مسافرت،سه ماه سال آره دبیرستان که میخورد به کنکور رو اصلا نتونستم راه برم،فکر کن صبح بلند بشی و ببینی پاهات رو حس نمیکنی آدم خیلی میترسه خب.گاهی حال روحیم به شدت میریخت به هم و کلی اتفاقات مختلف از سر گذروندم و هنوزم ادامه دارن.

ولی یک روز در میون مسیر درخت کاری شده ی محله رو پیاده روی میکردم.فصل بهار تمام کوچه های محل رو میگشتم و حتی از ریز ترین شکوفه ها و غنچه ها عکس میگرفتم. 

 وسایل ورزشی خیلی گرون بودن و هستن ولی خب بعد از مدتی حلقه و کش پیلاتس خریدم و با یوتیوب توی خونه ورزش رو شروع کردم. 

هر دو هفته یه غذا، دسر یا سالاد جدید رو برای خودم درست میکردم. 

فیلم نگاه میکردم.کتاب های مختلف میخوندم، نقاشی میکشیدم. 

توی پالکن یه زیر انداز یک متر در یک متر پهن میکردم و یه دل سیر به آسمون نگاه میکردم.با سوق و ذوق درس میخوندم، خصوصا ریاضی و فیزیک. 

یه سری از کمک های اولیه رو از طریق کتاب و گوگل یادگرفتم. 

بافتنی هم یاد گرفتم. 

زبان و خط مورد علاقم رو از طریق یوتیوب شروع کرده بودم. 

در مورد آثار باستانی هر استانی جداگونه تحقیق کردم.

در مورد گیاه ها و کاکتوسای مختلف تحقیق کردم و یه بخشی از اتاقم رو گذاشتم برای نگهداری از گیاه هایی که دوستشون داشتم. 

میوه های مختلف رو بعضی هارو حتی برای یکبار امتحان کردم.

انقدررررر میشه کارای مختلف انجام داد. 

فقط رفتم دنبال علاقه هام و با وجود حال و هوای عجیب و غریب نوجوونی خیلی وقتا بی نهایت خوش میگذشت بهم. 

نمیخواستم زندگی اینجوری باشه:«تنها اه شادی مسافرت رفتن هست.

بازم با خودته اینارو گفتم که بدونی قرار نیست همه چیز عالی باشه تا شاد باشی. 

خونه ی ما هم گاهی جنگ و دعوا میشد حتی از کنترل خارج میشد، اما هیچوقت به خاطر رفتار بقیه خودم رو از غذا خوردن محروم نکردم.

چون حتی اگه اعضای خونواده با نهایت توان داد میزدن بازم رنگ آسمون همونجوری آبی و قشنگ میبود. هنوزم همینجوریه. دنیا قشنگیای خاص خودش رو داره. 

امیدوارم بخوای که از کوچیک ترین چیزا هم لذت ببری. 




🍓چرا معمولی؟ وقتی میتونی بهترین باشی!🍓

مثل منی امروز سرکوفت میزنه بابام بریم ۳ ساعت روستامون من میگم ن شما برید هی زیر لبش بد و بیراه میگه ...

الهی بمیرم برات 

درکت میکنم 

آدم هرچی سنش می‌ره بالاتر خیلی سخت میشه 

الان ما باید درس بخونیم 

حرف بشنویم 

اصلا فشار رو ادمه

امیدوارم خیلی زود متوجه بشی که بعضی آدما حتی افراد ثروتمند، دانشمندا و موسیقی دان ها و خلاصه همرو مس ...

چقدر روحیت خوبه 

با تک تک خوندن جمله هات حس آرامش و گرفتم 

مرسی ازت 

کنکور دادی، قبول شدی 

ببخشید اگه دوست داری بگو❤️💞

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792