فولاد چیزی داره به اسم نقطهی تسلیم. جایی که انقدر تنش بهش وارد میشه تا قابلیت کشسانی خودش رو از دست بده. بعد از اون دیگه به شکل اولیه برنمیگرده، برای همیشه تغییر میکنه. آدمیزاد هم همینه، تا یه جایی میتونه به خودش بقبولونه که بعد از هر ضربه، هنوز همون آدم سابقه اما اگه از نقطهی تسلیمش بگذره، یه چیزی درونش برای همیشه عوض میشه. بعد از اون هر درد کوچیکی، یه قدم به فروپاشی نزدیکترش میکنه.
شاه رفته مملکت شاپور میخواهد چکار، کله ی بی مو گِل سرشور میخواهد چکار___آنکه سهم فارغ التحصیلی اش بیکاری است ، انتخاب رشته و کنکور میخواهد چکار___دزدها بارشوه چون از هر دری رد میشوند ، پس دم در افسر و مامور میخواهد چکار___زاهد ما حاصل انگور کشور را خرید ، یک مسلمان اینهمه انگور میخواهد چکار ___کشوری که هست در آن ساز و موسیقی حرام، در سرود ملی اش شیپور میخواهد چکار___هرچه میخواهد دلتنگت بگو شاعر ولی___خواندن یاسین به گوش خر نمی آید به کار