رفتم امروز کتابخونه ۲۸ نفریم
کسی روزه نبود فقط من روزه بودم
همه در حال خوردن بودن وقت ناهار تو همون سالن کتابخونه
یهو یکی از دخترا گفت بچه ها این خانوم (من رو میگفت) روزه است لطفا روزه خواری نکنید
منم گفتم ایرادی نداره راحت باشید من اذیت نمیشم .
یه جا کلیدی از کربلا به اسم حضرت فاطمه داشتم با یه نامه نوشتم و ازش تشکر کردم بابت طرفداری ای که کرد
یهو کشوندم کنار با یک بغضی گفت من از خدا یه نشونه میخواستم و تو امروز این هدیه رو به من دادی 🥲🥲🥲
اخ که چقد جیگرم حال اومد
رفقا خدا میشنوه اهل بیت میشنون
امشب منو از دعا های خیرتون بی نصیب نکنید ❤🥲🥲