تو را من دیده ام با او، بماند حال و احوالم، به هم می آمدید اما، توسهن قلب من بودی، من یقین دارم کسی ظرف دعارا جابه جا کرده تورا من آرزو کردم کسی دیگر تو را دارد
چه بگویم نگفته هم پیداست غم این دل، مگر یکی و دوتاست
می خندم
همینطور می خندم
اما دلم شاد نمی‌شود
چون شب که این همه ستاره روشنش نمی کند.....
هیچ نرفت و نرود از دل من صورت او
خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است
کارم از گریه گذشته به آن می خندم
شده از درد بخندی و نبارد چشمت
من در این خنده ی پر غصه مهارت دارم
ای دل من بسان شمع بسوز
باز تنها میان جمع بسوز
هیچ حواسم نبود
دوفنجان چای ریختم
آمدمت که بنگرم گریه نمی دهد امان.....
نشسته ام به در نگاه می کنم
دریچه آه می کشد
تو از کدام راه می رسی
خیال دیدنت چه دلپذیر بود جوانی ام در این امید پیر شد
نیام ی و دیر شد.
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده‌اید و صیاد رفته باشد
بگذار ببینمش اکنون که می رود
ای اشک از چه راه تماشا گرفته ای
.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز