در سرم دختر پیری عصبی میرقصد
شهر بر روی سر من عربی میرقصد
این جهان با همهی دغدغههایش دارد
روی یک جمجمهی یک وجبی میرقصد
سالها رفته و از برق نگاه تو هنوز
مرد دیوانه به سازی حلبی میرقصد
ماه افتاده بر آب و منم افتاده در آب
اشک میریزم و او نصفه شبی میرقصد
کاش آغوش مرا عطر تو معنا میداد
بوسه یعنی که لبی روی لبی میرقصد
از سبا گیسوی بلقیس بـه همراهی باد
بر سر تخت سلیمان نبی میرقصد !