من دوتا خواهر شوهر دیگه ام دارم ولی با اونا اصلا تا بحال بحثم نشده. ولی این خواهر شوهرم خیلی باهام شوخی بد میکرد من اخلاقم جوریه که از خط قرمز های طرف نمیگذرم . اون یا شوخی میکرد یا مستقیم و غیر مستقیم تیکه میپروند خلاصه حسابی خواهر شوهر بازی میکرد منم بدون هیچ بحث و ناراحتی باهاش قهر کردم اونم بلاکم کرد نزدیک دوسال قهر بودیم تا امشب... شوهرم گفت دیگه خسته شدم از اینکه اینطورید ظهر باهاش حرف زد وقتی رفتم با روی خوش استقبال کردند تعجب کردم آخه همیشه سایمو با تیر میزد اخم میکرد بهم. قیافه میگرفتند ولی اینبار فرق داشت همه چی... بنظرتون جدی بود احساساتش یا بخاطر داداشش و سیاست داشت؟
حقیقتا من تا بغلش کردم گریم گرفت انگار ی حسی داشتم مثل دلتنگی اونم تا من گریه کردم زد زیر گریه بعد از اونور مادرشوهرم گرفت کرد
کلا همه ناراحت شدن و خوشحال از آشتی کردن مون....آخه ما هییبچگونه بحثی تلفنی حضوری یا پیامی نکردیم باهم اصلااا....فقط بی صدا قهر بودیم دوسال بلاک
بنظرتون از این به بعد چطور رفتار کنم؟
بنظرتون اون واسه چی گریه کرد یعنی اونم منو دوست داره یا من ساده ام اینطور فکر میکنم