ساعت ۱۱ ونیم فرستادم
هنوز جواب نداده تا لنگ ظهر خوابه
سحر هم دید گف جوابش طولانیه فردا میفرستم
دوتا نکته بگم
نگین مرد حوصله پیام طولانی ندارع نامزد من مستثناعه و پیاماش از من طولانی تر همیشه
و اینکه ۴ ماهه پشت سر هم براش دو تا اتاق افتاد که تا حدودی بهش حق میدادم ولی حس میکنم دیگه خیلی داره کش پیدا میکنه و باعث دوری ما دوتا میشه
و در نهایت پی ام اسمم روی پیامم تاثیر گذاشته
الان میزارم
بز
گذاشتی لایک کن
ببینیم
بزار
بهش گفتم :
نمیدونم چه مدت دیگه باید این حرفامو به تاخیر مینداختم
چند ماه دیگه!
من این مدت از تو چیزی خواستم؟یا توقعی داشتم؟
من یکبار کلا گفتم که اگه تو اولویت منی دوس دارم که منم اولویت تو باشم
من یه توجه از تو خواستم
نشد یکبار یکی به من بگه درد تو چیه
چیو میریزی تو خودت وقتی مراعات بقیه رو میکنی
وقتی گریه نمیکنی و گریه هاتو توی خفا یه گوشه میشینی میریزی که کسی یه وقت ناراحت نشه و ذهنش درگیر نشه
من از قوی بودن خسته شدم
من دلم میخواس الان بهت تکیه کنم
منم دلم میخواس به ناراحتیای منم توجه میشد
بدون اینکه نگران این باشم که بعدش باید جوابای منطقی برای ناراحتیم بدم
یا توضیحات منطقی برای هر کلمه جمله هام دریافت کنم
ادامه دارع...
دوستین یا نامزد رسمیه؟
من حس میکنم حتی اولویت دوم سوم تو هم نیستم چه برسه به اول
جدا از شرایطی که به وجود اومد و من تمام تلاشمو کردم که هندلش کنم برای جفتمون
لحظه هایی که دوتایی پیش میبردیم الان شده لحظه های تک نفری و منفرد
جز چند باری که انگشت شمار بیرون رفتیم که اونم خودت میدونی غالبش چجوری گذشت
نه دیگه مثه قبل حرف میزنیم
نه چیزی مثل قبله
نه هیچی دیگه... و باز هم تو حق داری
گفته هام دلیل نمیشه که من بگم تو حق نداری
ولی هیشکی نگفت دختر توی این مدت به تو چی گذشت
ادامه...
الان منبعی در حال فوران از گلایه کردنم
چون حالم خوب نیس ممکنه چیزی بگم که خیلی هم صادق نباشه برای تعمیم به همه مواقع ولی الان توی نظر من بولده
و اینا صد مطلق نیست
اینا مربوط به اون بخشیه که بوده و چند وقتیه نیست
نه که بگم کلا صفر صفر شده
من از اینکه بگم بهم توجه کنن متنفرم
و الانکه بیانش کردم دیگه بعد این ، اون توجه به کارم نمیاد دیگه
بعضی چیزا ناگفته قشنگه ولی وقتی میگی دیگه از ارزشش میفته
همه چیو گذاشتیم به پای اینکه نه الان توقع نداشته باشیم دور و دورتر شدیم
یکبار نگفتی نه نمیخواد همچین تغییری بدیم
یکبار سعی نکردی خلافشو تلاش کنی
زود قبول کردی که انگار که حرف دلتو زدم
یکبار نشد با جملات منطقی جواب منو ندی
نگفتی این الان ناراحته جواب منطقی من به چه کارش میاد
من ازین رابطه بلاتکلیف که پیش نمیره و داره پسرفت میکنه خسته ام درمونده ام
هربار گفتنش رو به تاخیر میندارم که ذهنت درگیر نشه
شاید الانم باید میزاشتم بعد مسافرتت میگفتم
صرفا یه درد و دل بود
دیدم هر مدلی که میگم جور دیگه ای برداشت میشه
تنها راهش این بود مستقیم بگم دردم چیه
چقدر یاد خودم افتادم با یه ادم سمی که شد تنها ادمی که اومد تو زندگیم و رفت و دیگه با هیچکس سعی نکردم اوکی شم
ایشون چی جواب دادن؟
ببخشید کنجکاو شدم من همیشه تاپیک شمارو دنبال میکنم عزیزم
