لطفا کامل بخونید
شش ماهه که مهاجرت کرده و پیش داییش زندگی میکنه و شرایطش نبود با هم بریم و اول اون رفت که بعد من با پیوست برم این مدت دوری مشکلات زیادی داشتیم یکی از بزرگتریناش این بود که همیشه خونه داییش اینقدر بهش خوش میگذشت که کلا روزی یکی دوبار زنگم میزد اونم کوتاه و این برای منی که ۴ سال شب و روزم با این شخص بوده و پیش هم بودیم و تنها دوستم بوده خیلی سخت بود و همیشه بهش اعتراض میکردم که کم برام وقت میذاری
شوهرم کلاس میره و بین کلاساش ربع ساعت. استراحت. داره که اون تایمو زنگ میزنه و با هم حرف میزنیم امروز وقتی تایم استراحتش زنگش زدم گفت داییم اومده و میرم پیشش زشته منم از کوره در رفتم و اینقدر عصبی شدم که هر چی از دهنم دراومد گفتم و گریم گرفت که کل روزتو با دایی میگذرونی و الان که تایم استراحتته بازم داییت اومده..
و چون بد حرف زدم. از ظهر تا حالا دیگه جواب تماسامو نمیده و پیام عذرخواهی هم فرستادم که ببخشید تند برخورد کردم دلم برات تنگ شده به همه چیز حساسم ولی خوند جوابمو نداد
خیلی احساس پوچی و بی ارزشی میکنم حس میکنم تنها کسی که دوسش داشتم دیگه برام ارزش قائل نیست الان ۱۱ شبه نه زنگم زده نه پیامم داده