که از اعماق وجود احساس یه درد کنی یه درد که تو هیچ کدوم از اعضای بدن نیست انگاری مثل خون توی بدنت جریان داره یکم احساس کمبودم میگی بعد یکم فکر کارایی که باید انجام بدی میگی و بعدش رویاهای نه چندان بزرگ اما دورت رو نگاه میکنی و باز برمیگردی سر جای خودت و به این فکر میکنی نکنه من دارم با فکر به این چیزا و اینا به اندازه کافی زندگی نمیکنم با عزیزانم وفت نمیگذرونم بعد میگم آخه چطور وقتی حالم خوب نیست یه وقتا سر کلاس درسم یهو میرم تو اعماق فکر تجسم میکنم که من چه حسی داشتم اگه اون رویاها برآورده میشد و واقعن اون حس وصف ناپذیره بعدش یهو یادم میاد من سر کلاسم این یه بخشی از من بود که باعث دردمه
تلاشت رو به اندازه خواسته هات کن این درد از بین میره
تلاش من زیاد فایده ای نداره
چونمن هنوز به حدی نیستم که پول در بیارم
یبار دیگه گفتم همه بهمبد وبیراه گفتن من اینارو برای بابام میخوام میخوام بهش کمک کنم با هم بتونیم پس انداز کنیم
اگر منماشینیو میخوام
میخوام رانندش بابام باشه نمیدونم شایدم درک نمیشم
میدونم چی میگی
ببین نباید اجازه بدی تو فکر و خیال و رویا غرق شی چون ذهن یه حالتی داره که وقتی فکر و خیال میکنی فکر میکنه به اون موارد رسیده یا به اندازه کافی تلاش کرده پس جلوی عملگرایی رو میگیره
اگه منظورت این که سنت کمه
اتفاقا فرصت خوبیه برای یادگیری انواع مهارت ها و درس خوندن
پول هم از همینا میاد
قربونت
آره عزیزم حق داری هر کسی رویاهایی داره اما نذار از زندگی واقعی فاصله بگیری رو زمان حال تمرکز کن
اگه میخوای در آینده بتونی درامد خوبی داشته باشی به این چیزا توجه کن
درس، زبان، مهارتی که ازش پول در بیاری( هر چیزی میتونه باشه یه هنر یا زبان یا ورزش و .. ) و کامپیوتر
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
49 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
