سلام
من سه ماهه عقد کردم همسرم دو سال از من بزرگ تره و بشدت پایه و هم فاز هستیم ولی خیلی خیلی حساسه
مثلاً سر اینکه عکس منو اون توی گوشی یکی از فامیل های من بودش چندین بار دعوا کردیم و هر چقدر من میگفتم اون عکسامونو پاک کرده ولی شوهرم باور نمیکرد
میگفت نه اون میخواد از طریق عکسا از منو تو سواستفاده کنه آخه عکسامون لختی بود
بعد این فرد مورد تایید منو خانوادم هستش و مطمینم عکسامونو پاک کرده حتی خودم دیدم پاک کردش
ولی همسرم میگه نه
اینم بگم همسرم تهران دانشجو هستش و من شیرازم
خلاصه ما کلی سر این بی اعتمادی بحث داشتیم تا اینکه با پدرم تلفنی صحبت کردند و گفتن که بگین عکسارو پاک کنن اون فرد و خب پدرمم گفت مطمین باش وقتی اون فرد میگه پاک کرده حتما پاک کرده چون من بشدت بهش اعتماد دارم
اینم بگم پدرم بشدت حساسه روی من و اینکه بهش بی احترامی نشه یعنی کلا از اینکه کسی یک طوری باهاش صحبت کنه که ذره ای حس کنه داره بهش بی احترامی میشه عصابشو بهم میریزه
خلاصه گذشت تا شب شد منو همسرم داشتیم تلفنی صحبت میکردیم و میخندیدیم یهو گفت الان زنگ میزنم پدرت دوباره بابت عکسا بپرسم
گفتم نه نزن ولی قطع کرد
تا اومدم گوشی پدرم و بگیرم پدرم تلفن و جواب دادن و یکم که گذشت یهو صداشونو بالا بردن و گفتن که چرا اعتماد نداری و وقتی میگم پاک کرده یعنی پاک کرده و خلاصه بحث کردن
همسرم هم هیچی نگفتن
ولی به من زنگ زدن و کلی ناراحت شده بود میگفت چرا باید سر منی که هیچکسی جرعت نداره صداشو بلند کنه داد بزنه
منم مثل همیشه گریم گرفت و خلاصه شوهرم بشدت حالش بد بود و رفت خوابید
یعنی همه چیز زهرمون شد
بیشتر اوقات همسرم با حساسیت هاش همه چیو بهم می ریزه خیلی دوستش دارم ولی نمیدونم چیکار کنم