کاش یکی از قبل بهم میگفت زندگی چجوریه
کاش نشونم میدادن سختی های زندگی رو
چرا باید از صفر تا صدش رو خودم تجربه میکردم...
آقا دیگه نمیکشم کم آوردم
نمیتونم ادامه بدم
میدونم خیلی غر میزنما... ولی به جایی رسیدم که واقعا ادامه دادن برام خیلی سخته
هیچ کس درکم نمیکنه
هیچکس منو نمیفهمه...
عمرم تموم شد و هیچ کاری برای حال خودم نکردم...
کاری که حالم رو خوب کنه...
یه خنده از ته دل که باهاش دل درد بگیرم...
یه وسیله که برای خود خود خودم باشه نخریدم...
برای هر کاری که ذوقش کردم ااانقدر تو ذوقی خوردم که خودم کشیدم کنار...
بسه دیگه
بسه
40 سالم شد...
دیگه کی موقعشه که برای خودم زندگی کنم نه برای دیگران...
این اون زندگیی نبود که فکرش رو میکردم.....
این اون رویای بزرگی که تو کودکی داشتم نبود....
خستم خسته
یه راه فرار میخوام
راه رو نشونم بدین...