ولی دوست پسر قبلیم انقدر ازم ایراد میگرفت
میگفت خوشگلیا
ولی صدتا ایراد هم میگرفت
درحدی که خودش تو ایستا و اینور اونور دنبال دکتر بود
نوبت میگرفت من بینی امو عمل کنم
منم این دید باهام مونده که زشتم
بعد تو کوچه خیابون که پسرا یا خانوما میگن وای چقدر خوشگلی
اینطوری ام که چقدر دروغ میگین