بچه ها دارم بزور خورد خورد با پس انداز خودم جهزیه میخرم🖤🙂
بابام داره بخواد میتونه ولی اصلا به فکرم نیست یکساله عقدم اصلا براش مهم نیست
زده به بیخیالی
منم به شوهرم نمیگم که دارم با پس اندازم میخرم
ولی خب بهرحال یکم شرایطمو میدونه به روی خودش نمیاره
میگم اتو میگه اتوپرس بخریا😐خب اگه دوس داری خودت بخر
میگم قهوه ساز میگه از اون قهوه ساز ۴۰ملیونیا بخر🤦♀️منم گفتم نمیتونم نهایت یکمشو بدم بقیشو خودت بده قبول کرد
امروز گفتم برم رو تختی بخرم یهو گفت جنس خوب بخر😐😐
من خودم نخرمم چیز بد نمیخرم ولی بدم میاد اینطور توقع داره هرچی میگم راجب جهزیه یه نظری میده بعد میگهمن نظری ندارم
جاریم با اینکه پدرش وضع مالی خیلی خوبی داشت ولی میتونم بگم خیلی از چیزارو براش نخرید
حتی مبلم نخرید برادرشوهرم خودش خرید
هی میگه فلانیم هیچی نخرید منم هیچی نمیگم میخوام یبار بگم اون نخرید برادرت که خرید
با اینکه من تا جهازم کامل نشه خانوادمم نمیزارن عروسی کنم اینطورم نیستن بدون هیچی برم ولی خب توقع دارم یکم درکم کنه
مثلا میگفت بگو دوست بابات وسیله برقی از دبی بیاره برات فکر نمیکنه پولشو باید کجا بیارم
منم گاهی به شوخی میگم که ما جهاز نمیدیم به دخترامون
یهو میگه من که میگم چیزی نمیخواد همین خودت بیا من همچی دارم
تصمیم گرفتم سر عروسی اذیتش کنم پس
میدونین هیچ طلا و چیزیم که دلم بخواد نخرید یا ازم نطر نخواست دلم میگیره هرشب با فکر جهزیه میخوابم فشار عصبیم زیاده گردنم خشک میشه تو خواب حس میکنم سکته میکنم
بنظرتون کلا دیگه ازش نظر نخوام؟ کار خودمو بکنم اینطوری بهتر نیست هرچیم گفت محل ندم
اینگار دوس داره منهمچی بخرم که منو بزنه تو سر جاریم😐🤦♀️😕