گفتم نه!
گفتن پس چرا هر روز براش اشک میریزی؟
گفتم روزی بود که همه زندگیش عین موم تو دستم بود. انقدر خوب بودیم باهم اصلا نمیتونم تعریف کنم.
و یه روزی یهویی در مقابل این، برگرده بهت بگه دوستت ندارم، دو روز نگذشته یکی دیگه رو بیاره جات، یکی که نمیتونه هیچ وقت اندازه من دوستت داشته باشه، اندازه من عاشقت باشه.
بعد به تو بگه مزاحمم نشو
بعد به تو بگه گم شو از زندگیم بیرون
بعد به تو بگه خیلی محبت میکردی
بعد حرفایی بگه تو فکر کنی یه ابزار فراموشی بود.
بعد بشنوی که بگه مردا رو باید ترک کنی
آخه من گناهم چی بود؟هرچی گفتی گفتم چشم.
بلاکت کنه بره و دیگه تو بشی آدم اضافی تو زندگیش
آدمی که یه روزی تو گوشیش نوتیف همه خاموش بود جز من تا پیام هام رو سریع ببینه
براستی همیشه اینو کنار گوشت ب همه جا میکشی و هی به گوشت زمزمه میشه ولی حسین خیلی دوستم داشت.