رفت باهاش صحبت کرد هی بمنم تیکه مینداخت که این کاری داشت یه درباز کردن منم هیچی نمی گفتم گویا طرفم صداشو شنیده بود که میگفته خوابم
دیدم خیلی عصبیه منم هی میگفتم چته چرا اینجوری شدی تو
تا اینکه صاحب خونه رفت واحد پایین(اینم بگم که بخاطر پمپ آب اومده بود گویا مشکلی پیش اومده بوده)
واحد بغلیمونم که گفتم باهاش رفت واحد پایین یه خانم تقریبا سن بالاس که فوق العاده چاپلوسه صاحب خونه داشت باهاش حرف میزد اونم هی ازخودش تعریف میکرد ریز ریزم غیبت مارو میکردم مامانم داشت گوش میکرد به حرفاتون منم دیدم مامانم اینجوریه ناراحت شد گفتم بزا بیاد بالا خانمه باهاش صحبت کنم
مثلا میخواستم طرفداری مادرمو کنم خاک بر سرم کنن که هرچی میخوردم از همین دل سادمه