2777
2789
عنوان

نی نی می میزنه

278 بازدید | 33 پست

سلام 

نی نی من ۲ماهش،شیرم کم بود ،مقاومت کردم ،وشیرخشک ندادم ،زردیش بدجور رفت بالا ،بستری شد وشیر خشک دادیم ،۴روز بستری بود ،بعدشم شیرم خیلی خیلی کم شد ،جوری که گریه میکرد وچنگ میزد سینمو شیر میخورد ولی کلا دیگه شیر خشک دادم ،الانم هنوز دوست دارم شیر خودمو بخوره ولی راحت طلب شده وبا کمی شیرم زورش میاد میک بزنه 

بنظرتون چکار کنم ،میخوام بهش گرسنگی بدم تا مجبور شه شیر خودم بخوره ،کار درستیه ؟؟؟

نه بابا گناه داره.چجور دلت میاد گشنش بذاری اون چه درکی از تحمل گرسنگی داره

شیر خشک سمه عایا؟؟

یعنی چی که ما انسان را در رنج آفریدیم و زندگی او مملو از رنج‌هاست؟می‌خوام صد سال سیاه نمی‌آفریدی  

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اتفاقا شیر خشک خیلی بهتره 

چون ماها همش داریم چیزای شیمیایی و ابکی میخوریم اونوقت معلومه شیرمون چیه....

منکه تا دیدم شیرم کمه شیرخشک خریدم تاالانم که بیست ماهشه بهش میدم

یعنی چی که ما انسان را در رنج آفریدیم و زندگی او مملو از رنج‌هاست؟می‌خوام صد سال سیاه نمی‌آفریدی  

من مقاومت کردم 

هزارهزارتا دم نوش و دارو و رسیدگی و خوراکیها که شیرم زیاد شه 

اصلا کم بودن شیرم انگار سقط جنین بود اینقدر ناراحت بودم 

ولی با این کم بودن کنار اومدم و شیرخشک دادم 

الان چهار ماهشه ولی کامل شیرخشکیه 

هنوزم شیرم خشک نشده 

ولی کاش از اول اینهمه بچه رو زجر و گریه نمیدادم 

اوج رشدشون سه ماه اوله 

تو این سه ماه وزنشو ازش نگیر 

روزیش تو شیر مادر نیست 

خدا روزیشو شیر خشک قرار داده 

بهش سخت نگیر

راهکار بدید که چکار کنم سینمو بگیره  


راهکاری نداره بچه ای که نگیره سینه  رو دیگه هیچوقت نمیگیره  گناه داره خودتم اذیت میشی سر اینکه وزن نگیره بهتره همون شیر خشک وبدی کاریه که شده خیلیا دوست دارن شیر خودشونو بدن ولی نمیشه دیگه 

سر در نمیارم چرا هی میرید ناخن می‌کارید مال من که خودش درمیاد😁😁😁

بچه اولم فقط با شیر خودم بزرگ شد 

حتی به شیشه و پستونک هم حسودی میکردم که جای سینه بگیره دراین حد تعصب بیجا داشتم 

این ببین چقدر سخت بود برام شیر ندم 

ولی رشدش به خطر افتاد 

چقدر استرس و گریه و افسردگی 

سخت بود 

مثل عذاب بود 

از همه پنهان میکردم 

فکر میکردم گناهکارم 

ولی همه اینها تخیلات ناهنجار خودمه 

البته مادرشوهرم حساسیت خاصی به شیر و سینه من داشت بفهمه عروسیش میشه 

دوریم از هم 

هنوزم از مواجه با مادرشوهررم معذبم 

ولی دیگه پذیرفتم و میخوام جوابهایی پیدا کنم که خودمو راحت کنم اگه چیزی نگم خودخوری میکنم 

جوابهای مودبانه ولی دهن بند 


خلاصه روزیش شیر من نبود .تعصب بیجا داشتم 

داشتم روزی رو هم از جای دیگه میتونه استفاده کنه ازش دریغ کنم 

وواین جنگیدن روح منو بیشتر از بین میبرد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792