اگه اوقاتتون مکدر میشه لطفا از تاپیکم برید... انقدر غم تو دلم بود مجبور شدم بنویسمشون... چون کسی نیست که بگمشون...
من نویسنده خوبی هستم...
یعنی خیلی راحت می تونم احساساتمو با نوشتن نشون بدم...
ولی امشب...
آخ از امشب...
حتی کلمات هم نمیتونه کمکم کنه که میزان فجیع بودن حالم رو توصیف کنم.
احساس میکنم یه تیکه سنگ دقیقا روی سینهمه...انقدر فشار روی قلبم هست که حد نداره...
چندینبار حین گریه کردن نفس کم آوردم...بهحدی که احساس میکردم چیزی تا ایستادن قلبم از غم نمونده...
حتی حین نوشتن این متن هم چشمهام از گریه تاره...
توروخدا کمکم کنید.. وقتی حالتون خیلی خرابه چیکار میکنید؟؟
احساس میکنم اگه به داد خودم نرسم تا چند دقیقه سکته میکنم..
توروخدا بگید وقتی دلتون از غصه پره چیکار میکنید؟؟ چجوری خودتونو آروم میکنید؟؟؟؟