من تا چند سال پیش همینجوری بودم
دلیلش هم مادرشوهرم بود که سر کوچکترین اتفاقی میزد به صحرای محشر که گناه کردین و فلان
یعنی اونقدر بهت عذاب وجدان سر کوچکترین تفریحات و اتفاقات میداد که از خودت بیزار میشدی
تهش دیدم خودش فقط ادعاس
با کلی تراپی و کار کردن رو اعتماد به نفسم همه چیزو تغییر دادم تا آرامش پیدا کنم