.
انگار زنش نیستم.
بعد هرچی براخودم انتخاب میکردم بهشش گفتم میگفت زشته. یا هیچکدوم بهت نمیاد زشت میشی.
نکفت همه چی بهت میاد.
اصلا یه لباس رو نگفت بهممیاد.گعت همشون بهت نمیاد.
ولی من هرچی بپوشم بهم میاد.
.بعد از لباس بچه گفتم برا پدرم چی بگیرم. گفت منو خانم انتخاب میکنیم. گفتمپس من چیکارم؟ .
گفت تو برو واس خودت.
گفتم اوکی.
چیزی نخریدم همه رو حساب کردم، اومدم بیرون توماشین.
گفت براخودت چی گرفتی، گفتم هیچی .
گفت چرا؟
گفتممن کی لباس خریدم،؟ همششمثل پیرزنان لباسام ، اونم ۱۰ سال میپوشم..
مناسبت های خاص همپیشت نیستم یا هیچ برنامه ای نداریم. بدتر از روز های عادی.
باهام راب ط ه نداری میگی بدممیاد . بدم میاد خی سی
.
بهم همه چی میاد، میگی هیچی نمیاد نمیدونم چرا.
روزایی ک شرایط مشهد رفتن و قایق سواری و موتور سواری رو داشتم اصرار میکردم باهام دعوا راه مینداختی. الان اصرار داری من بیام؟من ناراحت میشم چون نمیتونم راه برم.
من شرایط هیچی دیگه ندارم بسه.
درمورد وام هم بهش گفتم ،من بمیرم پدر مادر بد بختم باید قسط رو بدن. .
با وامم ماشین خرید بنام خودش. قرار بود بنام من باشه وقتی دارم قسط میدم.
تازه ساعت ۷ ونیم اومدیم خونه و قرا بود بره حموم .گفتم بیا خونه ما برو حموم. تا بری خونه خودتون و بیای طول میکشه ۱ ساعت.
گفت نرو خونه بریم هتل پس.شناسنامه هم گیر.
گفتم ن نیاز نیست .
گفت آماده شو میریم. تابرم حموم بیام باید آماده باشی.گفتم باشه.
منم آماده شدم و منتظرش بودم، یهو بعد نیم ساعت اومد گفت من دارم میرم تا صبح تو راهم. مسافر زنگ زد گفت بیا.گفتم نیم ساعتی چیکار میکردی؟؟ وقتی خونتون چند تا کوچه بالاترهو مسافتی نداری.
گفت داشتم دور میزدم توحیاط و سی گار. گفتم توک سی گار توماشین کلی کشیدی باز چ خبره.
ه
گفتم اوکی برو.
ولی من میدونم کجا میره.
شب یلدا هم الکی بهانه آورد واسه کسی ک بین منو شوهرم قرار گرفته و ش یلدا لباساشو جا گذاشت تو ماشین شوهرم.
الانم همین میشه . دیگ برام مهم نیست. بره با هرکی ک بد بختش میکنه.
من از خودم زدم اون داه زندگی میکنه خیلی بد بختم