شوهرم کلا به فکر من و بچم نیس وفقد کارهای خانوادشو انجام میده فقد برا خوابش میاد خونه این چن روز مثلا مرخصه از کار ولی اصلا مارو تحویل نمیگیره
منم از عمد بچمو دس عموش فرستادم دنبال باباش به بهونه حموم کردن البته فاصله فقد یک خیابونه جای که داره کارهای خانوادش و فامیلاشو انجام میده
بمیرم برا بچم چقد گریه کرد وقتی بزور فرستادمش ولی خب چه کنم فشار عصبی رو بود وظیفه شوهرم نگه داری کنه یکم
الان عین چی پشیمونم کاش نمیفرستادم بچم خیلی گریه کرد تا رسید اخر خیابون خاک بر سرم
البته میدونم وقتی باباشو ببینه منو فراموش میکنه چون بیشتر دوسش داره