کاملا دلی مینویسم برای خودم...
امشب که شب آرزوهاست میخوام برای خودم یاداوری کنم که دعا و نذر و نیاز مهمه ولی در جایگاه خودش، آرزوی من علاوه بر دعا، تلاش هم میخواد، دوباره از خودگذشتگی هم میخواد، دوباره صبر میخواد، دوباره شنیدن قضاوت های بی رحمانه ی بقیه درباره ی خودم رو میخواد، دوباره خودم رو محروم کردن از خیلی چیزا میخواد، دوباره استرس کشیدن رو میخواد، دوباره از شدت درس خوندن سردرد و چشم درد رو میخواد، دوباره یک سال دیگه هم مثل بقیه ی سال ها رو میخواد، دوباره پشت زندان ۱۸ سالگی خودم رو حبس کردن میخواد،دوباره بغض هایی که هیچ وقت اشک نشد و فقط خودم فهمیدم که چی بود رو میخواد، دوباره حالم بد شده از این کتابایه تکراری رو میخواد، دوباره تمرکز و تلاش بی چون و چرا رو میخواد، دوباره از هیکلم و قشنگی موهام بزنم رو میخواد
همه ی اینارو دوباره از من میخواد، اینا همشون بخش کوچیکی از هزینه ای هست که باید بابت رسیدن به هدفم پرداخت کنم
اومدم اینجا برای خودم بنویسم که من(سارا) از همین روزا تا خود کنکور و امتحانات خرداد برای آخرین بار میشینم بکوب میخونم، پیوسته میخونم، تیکه های جونم رو دستم میگیرم و دوباره سروسامون میدم و میخونم
من برای آخرررین بار با همه ی جونم تلاش میکنم برای تحقق آرزوم
من با یه روح خسته و افسرده بازم شروع میکنم و ادامه میدم و تمومش میکنم
اینبااار خیلی جدی به خودم میگم اگه شد که هزاران مرتبه خداروشکرر
ولی اگه به هر دلیلی یه اتفاق دیگه بیفته، دیگه اون ساراکوچولوی دو سه سال پیش نیستم که دنیام تموم بشه نه اصلااا، مسیرم رو تغییر میدم و یه هدف دیگه رو دنبال میکنم
من برای آخرین بار ناز و منت هدفم رو به جون میخرم که آخر این بازی بتونم به خودم بگم این همه ی قد من بود
اره من با همه ی قدم دستم رو به سمت آرزوم دراز میکنم