ببین منم داغون شدن بابامو سر این پسر دیدم واقن حالش بد شد ولی من از کسی ک دوسش دارم دست نکشیدم
گفتم اگ واقن عشق ما واقعیه پس همه چی درست میشه
پدرتم ببینه تو حال دلت با یکی خوبه
راضی میشه به این وصلت
ببین من میدونم ک ما دیگه هیچوقت به هم نمیرسیم چون بابام دیگه نه چشم دیدن منو داره نه اونو ولی وقتی میبینم حالم با اون خوبه باهاش میمونم توعم وقتی میبینم حالت باهاش خوبه و دوست داره میگم ک حیفه همه چیو رها کنی
من دلشو ندارم تو این بیست و سه سال حتی یه بارم نشده بابام سرم داد بزنه همیشه براش بچه خلف بودم از طرفی اونم داغونه دیگه چه فایده داره بزار من زخمشو به جون بخرم ک اون بتونه عاشق یکی دیگشه زندگی کنه…
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
