تقریبا ۴ سال پیش من خیلی بچه بودم با مامانم رفته بودم بیرون محرم بود فامیل دور هم هستیم مامان ایشونم بود منو اون جا دیده قیافم یه طوریه بچه بودن بهش نمیخوره تقریبا فک کنم ۱۴ سالم بود خیلی آدم مضخرفیم واقعا اصلا یادم میفته گریم میاد ....
اون زمان یادم میاد داداشم خیلی شر بود هیچ وقت تو خونمون آرامش نداشتیم میخواستم قبول کنم در کل پسر خیلی خوبی بود از همه نظر اوکی بود دوست داداشمم بود اتفاقا مامانش یه ۶ ۷ بار اومد خونمون از اون جایی که داداشم ازدواج نکرده بود بابام گف بزارید اول پسرم ازدواج کنه بعد ..