سلام دوستای خوبم.
منو شوهرم سه سال دوست بودیم از اولی که ازدواج کردیم باهم عهد گذاشتیم هیچ چیزی از هم پنهون نکنیم و تا الانم همینطور بوده.
تا به حال اگه مزاحمی داشتم هر موردی بود بهش گفتم و خداروشکر کاملا منطقی برخورد کرده و ذره ای نه شکاکه نه بددل و هیچوقت نمیگه تقصیر تو و از این قبیل حرفا...
شغل شوهر من طوریه که ده رو هست ده روز نیست قبل عید قربان نبود و دایی همسرم منو دعوت کرده همه بودن از جمله شوهر دختر خاله همسرم.
موقع پهن کردن سفره شد همه پاشدن کمک کنن از جمله دختر خاله شوهرمم و مادرشوهرم و...
منم پاشدم کمک کنم که این آقا گفت ترنم خانم شما بفرمایید بشینید اونا کارا رو انجام میدن.
منم یکم خودمو سرگرم کردم بعدش نشستم.
امشب داشتیم باشوهرم حرف میزدیم گفت ترنم یوقت فک نکنی من بهت شک دارم من اگه میگم همه چیو بهم بگو چون رفتار همجنسمو خوب میشناسم میخوام بدونم اگه موردی دارن از یه جایی بیشتر صمیمی نشم.
الان من بودم این حرف و بگم یا نه آخه چندبارم دفعه های بعد که دیدمش سنگینی نگاهشو رو خودم حس میکردم طوری که ب میگشتم میدیدم از قبل داره نگاه میکنه.
نمیدونم من حساس شدم یا واقعا منظور داره؟
ببخشید طولانی شد گفتم توی یه تاپیک بگم