آقا این فروشنده از روز اول که اومد سره کار وقتی اولین بار منو دید بهم با لحن خیلی صمیمی گفت چقدر قیافت آشناس و اینا گفتم اینجا همه همو میشناسن عادیه و اینا ولی اصلا ازش احساس خوبی نگرفتم بعد از اون سه ماه گذشت این هر بار میرفتم کوروش همیشه با لحن خیلی صمیمی برخورد حتی قبل از اینکه متوجه حضورش توی مغازه بشم با صدای بلند سلام میکرد به من همیشه کمکم میکرد چیزی میخواستم و از این حرفا تا ۳ روز پیش رفتم گفتن اره مادرتون و برادرتون اومدن خرید همین بعدش پرسید برادرتونه بازم شک کردم گفتم اره امروز که رفتم توی مغاره هیچکس نبود و دیدم هی داره وقت کشی میکنه و مثلا درگیره سفارشای انلاینه من فکر کردم داره اونو سریع آمده میکنه بده به پیک بعدش دیدم نه اونا رفتن اینو به اونا نداد برای من حساب میکرد چیزایی که میخواستمو بعدش یهو وقتی که داشتم حساب میکردم گفت میشه یه چیزی بپرسم حدس زدم میخواد بگه دوسم داره ولی بازم گفتم زود قضاوت نکنم گفتم که بفرمایید هی دیدم مضطربه و این حرفا یهو گفت که اره مجردین منم فقط سریع کارتمو گرفتم ازش گفتم دیگه ادامه ندین و این حرفا گذاشتم از مغازه اومدم بیرون الان احساس بدی دارم به اینکه بخوام دوباره باهاش رو به رو بشم و میدونین احساس میکنم خودم باید زودتر جلوشو میگرفتم چندباری که احساس کردم داره زیادهروی میکنه باید یجوری بهش تذکرمیدادم و الان شدید استرس دارم نمیدونم چیکار بکنه که کلا بیخیالم بشه