یه دبیر زبان داشتیم نمیدونم طرف انگار مهره مار داشت انقد همی میخواستند مخصوصا پسرا یه روز براش گل میاوردن روز ولنتاین شکلات و همیشه هم از اون شکلاتای گرون گرون همیشه هم تا میخواست به ما درس بده خودشو میزد به مریضی تا مل نازمو بکشیم براش چرت و پرت و کادو بخریم بعد یه سال از طریق اینستا فهمیدیم ازدواج کرده با یه وکیل پولدار که باهم مجازی آشنا شدن و از ۱۶ سالگی تا ۲۳ سالگی طرف اینو زیر نظر داشته کسی همچنین تجریه ای داشته به منم بگه یاد بگیرم