شوهرای شمام اینجورین؟

تو چرا ... میشی؟

حق داشت والا

عزیزم اونم پدره بچه اس دیگه شوهر همسایه ک نیست

گیر ک میده براش توضیح بده ب چ دلیل اینجوری تو میکنی بهتره

گوز ميشي يعني دخالت ؟ 🙄

ای وای چه جالب امضامون شبیه همه

من از رو پروفایل دختر عموم تو ت لگرام دزدیمش  

توماست بچت نعنا بریز توبرنجش زیره.سردی  برنج وماست روازبین میبره.البت اگه دوست داشتید

موارد استفاده گ۰۰ز  

حرف بدی زدید خیلی هم بود من جای ایشون بودم به سادگی ازتون نمیگذشتم اما این اخلاق مردهاست وشماراحت میتوانستی بازبون خوش ومهرومحبت وکم کم بهشون رفتاربدشون روتذکربدی نه اینکه با چنین حرف بدی اینطوری حرمت ها ازبین میره وزندگی به مروربراتون تلخ میشه

بگو بیام گوز بشم تو کارت چایی برات بریزم

اینجوری از دلش در میاد   

 عزیزم باید شرح روشنی از تاثیری که این رفتارش روت می ذاره بهش بدی باید باهاش صحبت کنی با زبون نرم ولی ناراحت. نه به این شکل که بهش بتوپی فقط بیان احساس باشه.

 شما لازم داری با محبت انقادت رو نسبت به این رفتارش و تاثیری که روت می ذاره بگی و کاملا منطقی باهاش صحبت کنی.

 شوهر شما متوجه نیست که برخوردش روی شما چه تاثیری می ذاره چون شما به جای مطرح کردن مشکل بهش اعتراض کردی. پاسخ مردها همیشه در برابر اعتراض مخالفته.

به نظرم سخنرانی دکتر حبشی رو حتما گوش بده.

دکتر حبشی میگه برای انتقاد کردن چهار مرحله وجود داره:
مرحله اول بهش بگی عزیزم من احتیاج دارم باهات صحبت کنم مسأله ای هست که منو خیلی اذیت میکنه و دوست دارم درموردش با تو صحبت کنم چون مطمئنم که تو میتونی حال منو خوب کنی.

اینجوری مطمئن باش سرتا پا گوش میشه و فقط منتظره ببینه چکار میتونه برات بکنه
مرحله دوم مرحله تعریف و تمجید 
از خوبی هاش بهش بگو که بخاطر چه چیزهایی بهش افتخار میکنی بهش میگی چقدددددر بعضی از کارهاش برات با ارزشن، بهش بگو خیبببیلی خوشحالی که همین طور که شوهر نمونه ای برای تو هست پدر خوبی هم برای بچشه، این که چقدر خوشحالی که نسبت به نیازهای بچه بی تفاوت نیست ، بهش بگو بزرگ کردن بچه واقعا کار سختیه و تو خیلی خوشحالی که با وجود شوهرت احساس تنهایی نمیکنی و میتونی بهش تکیه کنی، این مرحله رو تا میتونی کش بده ، اونقدر از خوبیهاش بگو که انتقادی که میخوای ازش بکنی پیش چشمش کمرنگ بشه.
مرحله سوم گفتن مشکل نه به شکل گله بلکه به شکل طرح نیاز یعنی مثلا بگی من میدونم چقدررر پدر دلسوزی هستی و میدونم چقددددر به بچمون اهمیت میدی ولی من هم بعنوان مادر همونقدر بچمون برام اهمیت داره و همه سعیم رو میکنم که به بهترین شکل به بچمون رسیدگی کنم، دوست دارم تو هم به من اعتماد کنی چون وقتی از کارهام ایراد میگیری احساس میکنم مهم نیستم احساس میکنم حالم خوب نیست احساس میکنم تبدیل میشم به یه آدم که توانایی هیچ کاری نداره، اینه که منو غمگین میکنه و فکر کردم احتیاج دارم باهات حرف بزنم تا این حس رو به هر شکلی که میتونی از توم برداری 
مرحله چهار اگر دلت خواست مرحله سه رو کش بدی و همه انتقاد هاتو یه بارکی بگی بهش میگی : برم برات چه چای بیارم اینجوری انگیزه گوش دادنش می ره بالا

شوهرت میفهمه تو ادم منطقی و معقولی هستی و صحبت کردن با تو براش لذت بخش میشه و دوست داره به خواسته هات اهمیت بده تا همیشه تو ذهن تو یه شوهر ایدهآل بمونه

به نظرم صحبت کردن اونم با زبون خوش میتونه همه مشکلات رو حل کنه.

کار سختی هم نیست فقط کافیه اون لحظه خودت رو بزاری جای شوهرت.

فک کن خودت یه ایرادی داری دوست داری شوهرت با چه زبونی بهت بگه؟

با دعوا و مشاجره یا با محبت و زبون خوش؟

کدومش رو بیشتر میپسندی و روت تاثیر میزاره؟

تو هم همونجوری با شوهرت برخورد کن

این همه نوشتی واسه خاطر گ و ز 

چقدر عزیز این عنوان