عزیزم با توجه به شرایط اقتصادی .کارای بساز بفروشی و بنایی و.فروش ملک و....کساد شده.
همسر من کارگر ساختمونیه ....اوضاع این قشر کلا بهم ریخته شده
من نمیتونم کامل همه چیو توصیف کنم
ما وضعمون موقعی ک خوب بود همه از ما میکندن در حد ماشین و زمین شوهرم میداد
اما ازوقتی که اوضاعمون بدشده
حتی همون خودیا کشیدن کنار
انگار آرزوشون بوده بدبخت شیم
بود.حالا که خودشون چشمشون ب چهارقرون افتاده خودشونو گرفتن
اگه جای مامیبودن که جواب سلامون هم نمیدادن.
هیچ ربطی نداره
ماهم زندگیمون خیلی خوب بود
خالم حتی لباس نو نداشت
و الان کاملا برعکس شده
این قانون طبیعته و عادیه
همه انسانها باید دوره هایی رو بگذرونن و درس هایی از زندگی بگیرن
هیچ ربطی ب شوهر خواهرت نداره این موضوع
آدمیزاد از افکار و کارای خودش ضربه میبینه
باید شوهرت به فکر شغل دیگهای باشه
ن اخه میدونم ادم سمی هستم
راجب خودم تحقیق میکنم
ماها خیلیامون توو تله های بچگیمون گیر کردیم و ی سری رفتارای تکرار شونده داریم
و ی کتابیم خوندم ک تووش میگفت چون ماها خیلی از رفتارامونو طبق عرف جامعه بخاطر بد پنداشته شدنشون توو اتاقای ذهنمون حبس میکنیم
باعث میشه ی سری رفتارارو ناخوداگاه انجام بدیم
و حتی با شدتت بیشتر درجایی ک نبایو انجام بدیم
خلاصه کنم من از خودم اگاهم
من با اینکه خودم خیلی به قانون جذب اعتقاد دارم و چندین تا هم تاپیک ازش دارم ولی حرف شمارو قبول ندارم
ببخشید اینو میگم ولی به این حرفا نیست شاید باحرفات دل خواهرت رو شکستی یا حق الناس به گردنته یا مشتری هایی که از همسرت خونه خریدن راضی نبودن که برکت از زندگیتون رفته
