خب بايد چه كرد ؟كيه كه اشتباه نكرده باشه؟يا بايد مرد، يابايد مرده متحرك شد ،يا بايد به زندگى برگشت و اون اشتباهات رو پذيرفت و در قلب دفن كرد كه هركدوم اينها واقعا سخته ولى چاره اى بغير از اين نيست
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزبزم چرا انقد انرژی منفی هستی؟؟ واقعا اگه ی نگا ب تاپیکایی ک زدی بندازی اینو خوب متوجه میشی... از حس بد به هیچ جا نمیرسی...حستو خوب کن تا زندگی روی دیگشو بهت نشون بده
خدا برای من کاری نمیکنه.۳ ساله تو سختی و عذابم و یه روز خوش ندیدم
عزیزم دقیقاا مث من.ولی من امید دارم چون خدا هس.همیشه نگاه زندگی کسای میکنم که خدا براشون معجزه کرده امیدوار میشم میگم پس خدا هم میتونه تو زندگی من معجزه کنه و همیشه بهش میگم خدا فقط ازت معجزه میخام.و یه چیزه دیگه سعی کنید شکر گذار باشین نست به چیزای که حداقل دارینداینجوری قلبتون یه خرده اروم میشه.میدونم سخته وقتی ادم مشکل داره به چیزه دیگه فکر کن اما تمرین کن میتونی گلم
الان تو این لحظه فقط میتونم در وصف خودم به قول محمد یغمایی بگم: نشسته ام وسط زندگی...صبور...غمگین...امیدوار...خسته و ادامه دهنده...ادامه دهنده...
خدا برای من کاری نمیکنه.۳ ساله تو سختی و عذابم و یه روز خوش ندیدم
عزیزم من 4 سال بخاطر بیماری سرطان پدرم در رنج بودم اون هم در بدترین شرایط درست زمانی که قرار بود درس بخونم برای کنکور بعد هم طی 5 سال دو ازدواج ناموفق داشتم ازدواج اولمو که همسرم تقاضای جدایی داد با اینکه عاشقش بودم و سه سال رنج کشیدم از دوریش بعد هم دوباره ازدواج کردم فهمیدم همسرم اعتیاد داره و زن بازه و خودم جدا شدم ....یعنی سر جمع 9 سال رنج کشیدم اما هیچ گاه از درگاهش عقب نکشیدم انقد نماز شب خوندم و به درگاهش گریه کردم که حالا تقریبا به آرامش رسیدم