غروبا که میشه روشن چراغا😃 میان از مدرسه خونه کلاغا یاد حرفای اون روزت میفتم که تا گفتی به جون دل شنفتم عجب غافل بودم من اسیر دل بودم من اسیر دل نبودم اگ عاقل بودم من یادت میاد به من گفتی چیکار کن گفتی از مدرسه اون روز فرار کن فرار کردم من اون روز زنگ آخر نرفتم مدرسه تا سال دیگر عجب غافل بودم من اسیر دل بودم من
در تاریخ ۹۹/۹/۹ بهترین اتفاق زندگیم خواهد افتاد و در تاریخ ۹۹/۹/۲۸ او خیلی پشیمان خواهد شد و برایمزاااار خواهد زد ولی من انقدر شاد خواهم بود که اورا ذره ای هم نخواهمخواست!