ما تو سادهترین حالت کسی رو دعوت نکردیم من بودم و مامان و بابام و شوهرم و یکی از برادرای بزرگش و مادرش و دوتا از خواهراش و یکی از زنداداشاش
صبح نامزدیمونم رفتیم آزمایش خون دادیم
روز قبلشم انگشتر و پارچه چادر و گل و کله قند خریدیم
برا پذیرایی هم مامانم دو مدل غذا درست کرد و میوه و وقتی هم انگشتر پوشیدم شیرینی خوردیم